جدول جو
جدول جو

معنی شصت یک - جستجوی لغت در جدول جو

شصت یک
(شَ یَ)
یک قسمت از شصت قسمت چیزی. (ناظم الاطباء). از شصت یکی. یک شصتم (160). (یادداشت مؤلف). رجوع به شصت شود
لغت نامه دهخدا
شصت یک
یک شصتم 60، 1 چیزی
تصویری از شصت یک
تصویر شصت یک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
از ایلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوین. مرکب از 50 خانوار است. ییلاقشان کوههای شمالی البرز، قشلاقشان ورامین می باشد و چادرنشین هستند. (یادداشت مؤلف). از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یا شستی. مصحف شاسی فرانسه. پاره ای از چوب یا چیز دیگر که بر سر سیم زنگ اخبار برقی و تلفنها و چراغهای برقی گذارند و انگشت بدان فشارند برای رساندن آواز یا تولید برق (درمقرۀ زنگ). تکمه ای که آن را فشارند تا زنگ آواز دهد. جای انگشت. (یادداشت مؤلف). رجوع به شستی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جای خیار و غیره که زمستان عمل آورند با روپوشی از شیشه. (یادداشت مؤلف) ، گیلاس بسیارکوچک. استکان بسیارکوچک بمناسبت آنکه بر جدار آن نقشها چون جای نقش شصت است. گیلاس خرد برای آشامیدن عرق و شراب و جز آن. (یادداشت مؤلف).
- شصتی خوردن، در خوردن عرق یا مشروب تند دیگر با یکدیگر مسابقه کردن. نبرد کردن با کسی در آشامیدن مسکر. (یادداشت مؤلف).
، قسمی گل. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح بنایان نصف کلوکه باشد. و کلوک نصف چارکه است و چارک نصف نیمه. (یادداشت مؤلف) ، بندی که میان درز دو آجر با نوک شصت کشند نه با نوک ماله. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ یَ / یِ)
سدس و یک جزء ازشش جزء چیزی و یک قسمت از شش قسمت چیزی. (ناظم الاطباء). سدیس. سدس. دانگی. یک دانگ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ / یِ)
یکی از هفت بخش چیزی. سبع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ / یِ)
یک هشتم. یکی از هشت بخش هر چیزی. ثمن. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح فقه) ارثی که زن صاحب اولاد از ترکۀ شوی برد. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نوعی تفنگ که به توالی شصت گلوله از آن رها تواند شد و البته انحصار به شصت گلوله ندارد بلکه از باب کثرت و توالی تیرها این نام بدین سلاح داده اند. مسلسل. میترایوز. (یادداشت مؤلف). رجوع به مسلسل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ خَ)
ظاهراً به اندازۀ شصت کمند:
همی رفت رستم چو پیل دژم
کمندی به بازو درون شصت خم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان رابربخش بافت شهرستان سیرجان. سکنۀ آن 375 تن و آب آن از قنات است. محصول آنجا غلات و حبوب و مزارع زمان آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ تُ)
شصتم. چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به شصتم و شصت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هشت یک
تصویر هشت یک
یک جزوازهشت جزو یک هشتم (8، 1) ثمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصتمی
تصویر شصتمی
در مرحله شصتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صد یک
تصویر صد یک
یک بخش از صد بخش یک صدم یکی از صد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت یک
تصویر هفت یک
یک جزو ازهفت جزوچیزی یک هفتم (7، 1) سبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصتمین
تصویر شصتمین
در مرحله شصتم شصتمین سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشت یک
تصویر هشت یک
زکات
فرهنگ واژه فارسی سره